ماریسا هم اتاقی من شلونگ شیطان من را می مکد! زندگی در خوابگاه را دوست دارم ، زندگی در آنجا پر از ماجراجویی است. یک بار من از گلف خود جدا شدم زیرا از شوخی های ساده لوحانه و سر احمقانه او خسته شده بودم ، اما در هر صورت کمی ویدیو هایی سکسی احساس تنهایی و ناامیدی کردم! بنابراین ماریسا هم اتاقی مهربانم متوجه آن شد و نزد من آمد و یک سخنرانی ارزشمند انجام داد! آن نوزاد گفت: فقط برای اینکه شما را خوشحال کنم! بنابراین او تا به حال مرا تشویق می کند و ما به طور مشترک خوشحالیم!