یکبار تصمیم گرفتم با منشی ام شوخی کنم! من می دانم که این نوزاد از زمانی که او را استخدام کردم در من بود اما توجه زیادی به او نکردم! بنابراین یک روز من با منشی با قلب شکسته معاشقه کردم و او از این موضوع بسیار هیجان زده بود! بنابراین فکر کردم چرا در دفتر خود با او تماس نگیرم و خدمات دهانی شاد میا خلیفه ویدیو و دلپذیری دریافت نکنم و بعداً این دوربین را در دوربین های امنیتی به همراه پسر دوست پسر خود ببینم :) وقتی به او زنگ زدم با آرزوی صورت و بعد از آن به دفتر آمد. به ندرت او در حال مکیدن توپ های من بود!